۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

لطفا دست بزنید 3

روحیه تجربی در دانشگاه هم بخوبی مشهود است.
استادان ـ در حوزه علوم انسانی که
من برخورد داشتم ـ خیلی نظری و یا نظریه پرداز نیستند!
یعنی گرایش نظری دارند ولی تنها از پس یک عمر کار تجربی،
به سمت کار نظری و نظریه پردازی می روند،
نه از روی باد هوا و فکر کردن درجا!
دانشجوها هم بنابر همین تربیت، بسیار گرایش دارند به
کار میدانی و تجربی و کمتر به سمت کار نظری صرف می روند.
وقتی درباره موضوعی ازشان می پرسی
یا در آن موضوع کار میدانی کرده اند و
بر داده ها و اطلاعات و دانش مربوط مسلطند یا
در آن موضوع کار نکرده اند و بنابراین می گویند تخصص من نیست!
این احتیاط علمی که ممکن است به نظر ما احمقانه برسد، سوای هر چیز دیگر
به نظر من از نوعی نهادینه گی تجربه گرایی خبر می دهد و
اصل بودن دانش تجربی استقرایی و
بی اهمیت یا کم اهمیت بودن دانش نظری مبتنی بر خواندن آرا دیگران و
قیاس گرفتن و بسط و تعمیم نظریات دیگران از حوزه تجربی مربوط به
حوزه های دیگر (مربوط یا نامربوط) و این در حالی است که
نه تنها دانشجویان ما که استادان ما و حتی مردم کوچه
به راحتی درباره همه چیز به قیاس وارد یا ناوارد خود،
داد سخن می دهند و خود را عالم و آگاه در آن امر می شمارند و
مجاز به اظهار نظر در آن و البته بی نیاز از دیگران و
کار تجربی و رفتن و جان کندن برای تحقیق عملی و
خطر کردن های آن و عرق ریختن پای آن.
این همه کتاب و مقاله می نویسند ولی
همگی مبتنی است بر کارهای میدانی و تجربی
و کسی به مخیله اش هم خطور نمی کند که
بیاید در حوزه ای که کار میدانی و تجربی نکرده است
نظر بدهد و به اصطلاح نظریه پردازی کند!
...
نهاد تجربه گرایی موجب می شود که این روحیه
طی فرایند اجتماعی شدن از همان کودکی در افراد درونی شود.
یک روز که کنار دریا قدم می زدیم
توجهم به مادری جوان و بچه هایش جلب شد.
بچه ها با فراغ بال مشغول ماسه بازی بودند و
مادر هم دورادور مراقب آنها.
این منظره، در اینجا منظره متعارفی است.
یعنی به جای اینکه نگران کثیف شدن دست و پا و لباس بچه ها باشند که
به سادگی شسته می شود و می رود، می گذارند
بی خیال و بی دغدغه و بی نگرانی، خوب با چیزها وربروند.
به روایت دیگر به بچه اجازه و جسارت تجربه کردن و
حتی اشتباه کردن می دهند و بدین ترتیب،
این روحیه را در بچه تشویق و تقویت می کنند.
...
خلاصه که در اینجا غلبه با استقرا و تجربه گرایی است و
ارزش چیزها تنها از پس تجربه های مکرر آشکار می شود.
شاید برایتان جالب باشد که از ذکر اینکه
فلانی چی گفت، بهمانی چی گفت، و
ردیف کردن اسم آدم ها و بخصوص
این اصطلاح پست مدرن و واژگان مربوط،
خیلی خوششان نمی آید!
ترجیح می دهند ببینند خودت چه احساسی داری؟ و
خودت به تجربه چی دستگیرت شده است؟
برای همین هم مثلا می بینی هنوز که هنوز است
دست از سر نظریه هویت اجتماعی مرحوم تاجفل که
در 1979 مطرح کرد، برنداشته اند و با حوصله و پشتکار
به انباشت داده بر اساس آن ادامه می دهند.
یعنی نظریه ای را که هنوز شواهد تجربی خوبی دارد،
به همین سادگی و با آمدن نظریه(های) رقیب،
حالا هر چقدر هم تر و تازه و وسوسه انگیز باشد،
رها نمی کنند.
...

۱ نظر:

Sohail S. گفت...

عالی بود. از این مجموعه چهار یادداشت بسیار لذت بردم. از کجا می دانید که لمس یک نیاز است؟ (میدانم هست ولی از کجا فهمیدید/شنیدید) شما چی می خونید؟ املای نام این مرحوم تاجفل رو میشه به انگلیسی بگید؟