۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

به کی رای می دهم؟

به کسی که به لحاظ فردی
1- باهوش باشد [آنقدر خنگ نباشد که دیگران را احمق فرض کند].
2- عاقل باشد [خود را عقل کل نداند].
3- دارای تدبیر باشد [بی گدار به آب نزند].
4- آرام باشد [اهل جار و جنجال و هیاهو نباشد].
5- دوراندیش باشد [فقط اینجا و امروز را نبیند].
6- آرمان گرایی واقع بین باشد [در آرزوهایش زندگی نکند، برای آنها زندگی کند].
7- دروغگو نباشد [می دانم هر راست نشاید گفت، ولی جز راست هم نباید گفت!].
9- بردبار باشد [عجول نباشد. راه صد ساله را یکشبه نخواهد برود].
10- تشنه قدرت نباشد [شیفته خدمت باشد].
و به لحاظ اجتماعی
11- دارای تحصیلات دانشگاهی معتبر باشد.
12- کارنامه مدیریت دولتی قابل قبولی داشته باشد.
13- از پیشینه و پشتوانه حزبی برخوردار باشد.
14- از پیشینه، پشتوانه و آبروی فرهنگی ـ هنری برخوردار باشد.
15- همسرش هم کمابیش این ویژگی ها را داشته باشد.
بنابراین،
به میرحسین موسوی رای می دهم.
...

۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

بعضیا داغشو دوست دارن! یا چه کسی از احمدی نژاد می ترسد؟

تب و تاب انتخابات ریاست جمهوری، مرز نمی شناسد و
چنانکه می بینید گریبان ما را هم گرفته است. بنابراین،
این چند نوشته را بر صاحب این صفحه کلید می بخشید!

بحث داغ این روزها، مناظره میرحسین است با احمدی نژاد.
که الحق و الانصاف جای بحث هم فراوان دارد.
اول از همه اینکه این مناظره را (هر چقدر هم ناخواسته،
بدون برنامه ریزی و پیش بینی نشده) باید نشانه روشنی برای
بالا رفتن ظرفیت کلی نظام سیاسی در نتیجه
پیگیری اصلاحات دانست که گفت و گوهای انتقادی را تاب می آورد.
که به نظرم بسیار امیدوار کننده است (و احتمالا باید آن را
در ادامه برنامه های تلویزیونی چالشی و در نتیجه پرمخاطبی چون
«نود»، «صندلی داغ» و «شب شیشه ای» دانست که آن هم
لابد ناشی از فشار فزاینده خواست عمومی برای شنیدن صدای خود، و
افراد و گروه های منتقد، و البته رقبا بر تلویزیون دولتی باشد).
چرا که نشانه آشکاری است بر تمایل نظام سیاسی به کنار گذاشتن
سیاست لاپوشانی و جایگزینی آن با سیاست به رسمیت شناختن نقد که
نخستین گام در مسیر اصلاحات محسوب می شود.

دومین نکته به چالش کشیده شدن مشروعیت کلی نظام سیاسی است.
یعنی حالا که همه چیز بی مهابا از پرده برون افتاده است،
حکومت باید توان خود را در مدیریت افکار عمومی نشان دهد.
اگر حکومت بتواند نسبت به اتهامات طرح شده علیه
شخصیت حقوقی و حقیقی افراد (آن هم افرادی که
استوانه های انقلاب و نظام تلقی می شوند)،
واکنش مناسبی نشان بدهد [یعنی مثلا تلویزیون
به سرعت امکان پاسخگویی و دفاع از خود در برابر
اتهامات را برای متهمان فراهم آورد؛ و دادستان کل کشور (قوه
قضائیه) علیه احمدی نژاد به خاطر تشویش اذهان عمومی، سوءاستفاده
از قدرت و دخالت در قوه قضائیه، زدن تهمت و افترا به افراد،
نقض مقررات مناظره های تلویزیونی (در صورت
وجود صلاحیت رسیدگی)، و الخ طرح دعوا کند]، باید
دوچندان به رونق ملک امید بست. چرا که
گامی مهم و موثر در مسیر ترمیم اعتماد عمومی به
هیات حاکمه (و در واقع، اصلاحات) محسوب می شود.
بهر حال، سال هاست که سخنانی از این دست،
در هر کوی و برزن گفته و شنیده شده و
ذره ذره پایه های اعتماد اجتماعی را فرسوده است.

سوم اینکه احمدی نژاد نشان داد آخر جسارت است و حرفی را که
بسیاری درگوشی هم جرات نمی کنند بزنند، بی مهابا فریاد می زند.
باید انصاف داشت. بخشی از سخنان وی را که
درباره شیوع اشرافی گری، بخصوص در دوره هاشمی بود،
حالا به هر علت یا دلیل، چگونه می توان انکار کرد؟
یا داستان آقازاده ها را؟
چه در دوره احمدی نژاد وضع بهتر شده باشد چه بدتر،
دوره هاشمی را فراموش نکرده ایم و
نوع انتقادات خودمان را هم از یاد نبرده ایم.
صرف نظر از اینکه روش او را بپسندیم یا نه، و درست بدانیم یا نه،
بدون تردید سخن او به مذاق قاطبه خوش خواهد آمد و
بخصوص برای مردم فرودست، دست کم ساعتی، اسباب تشفی خاطر و
برای به ناحق فرادستان، دست کم برای لحظه ای،
اسباب تشویش خاطر خواهد شد.
آری، برای فرودستان، ساعتی، و
برای فرادستان، لحظه ای!
مگر اینکه حکومت گامی به پیش بگذارد و
مانند قضیه پالیزدار به بوته فراموشی سپرده نشود.

چهارم اینکه برخی برای کوبیدن احمدی نژاد دفاعیاتی می کنند،
بی پایه، بی اساس، که یحتمل فقط بکار خود احمدی نژاد می آید!
مدام تکرار می کنند: ای وای که حرمت استوانه های نظام را نگه نداشت!
خوب نگه نداشت که نداشت! عرصه سیاست که
جای خاله بازی نیست! نون و حلوا هم پخش نمی کنند!
بازی است و سر شکستنک هم حتما دارد.
استوانه و مربع و دایره هم بر نمی دارد.
یا اصلا وارد این بازی نشوید، یا
اگر شدید دیگر داد و فریادتان بلند نشود.
بالاخره شیر بی یال و دم و اشکم که نمی شود، می شود؟
بعله، توصیه(های) اخلاقی، چیز(های) خوبی است(اند). ولی فقط همین!
دیگر از این به بعدش را مشکل بتوان انتظاری از کسی داشت.
به علاوه، به قول امام خمینی «معیار، وضعیت حال افراد است.»
این حرف، تاحدودی درست است!
گیریم ایکس دوره شاه، سابقه فعالیت سیاسی علیه رژیم داشته است.
یعنی دیگر معصوم است؟ یا هر خطایی کرد اشکالی ندارد؟
همین حرمت درست کردن هاست که کم کم
امر را نه تنها برای مردم که
بر خود فرد هم مشتبه می کند که
هر غلطی خواست بکند و ککش هم نگزد.
حرمت یعنی چی؟ طرف بلند می شود به حضرت علی (خلیفه وقت، انگار
ولی فقیه و مقام رهبری حالا) می گوید: اگر از راه راست منحرف شدی
با همین شمشیر کج، راستت می کنم! یعنی سیاست، تعارف ندارد.
و این اخلاقی را که شما می گویید، نمی شناسد. و گر نه که
باید می ریختند سرش که چرا حرمت خلیفه را نگه نداشتی؛ ریختند؟
نریختند. اگر هم می خواستند بریزند خود حضرت علی نمی گذاشت.
یا اینکه هی می گویند دروغ می گوید (یا دروغ گفت).
اصلا دروغ یعنی چی؟ باز هم پند اخلاقی؟
رقابت های انتخاباتی همیشه پر از ادعا و انتقاد است.
چیزی که طبیعی هر رقابت است.
بنابراین، نه جای تعجب است، و نه گله و شکایت.
و وظیفه نامزدها و طرفدارانشان از سویی
ارائه طرح ها و برنامه ها و شعارهای انتخاباتی مربوط و
از سوی دیگر نقد طرح ها، برنامه ها و شعارهای انتخاباتی یکدیگر است؛
آن هم در نهایت خونسردی و متانت.
و سپردن داوری نهایی به مردم!
اینکه نامزدها از داده های مختلف استفاده کنند و یا
از داده های یکسان نتایج دلخواه بگیرند،
کاملا طبیعی است!
و اینها هیچکدام (لزوما) دروغگویی نیست!
بنابراین، لازم است نامزدها کار خود را بکنند و
از تهمت زدن به یکدیگر بپرهیزند.

پنجم اینکه متاسفانه هیچکدام از دو طرف مناظره
جانب انصاف را رعایت نکرد. مثلا میرحسین بگوید:
احمدی نژاد اگر این عیب را داشت، فلان نکته مثبت را هم داشت،
که در ارزیابی سود و زیان به منافع ملی، تراز آن منفی بوده است.
یا برعکس، احمدی نژاد چنین موضع منصفانه ای نگرفت (البته
اگر اصلا بشود از وی چنین انتظاری هم داشت!).
فکر می کنم اگر نامزدها چنین رویکردی می داشتند،
هم واقع بینانه تر می بود و هم بهتر بر مخاطب تاثیر می گذاشتند.

ششم اینکه این مناظره با همه جار و جنجال و هیاهویی که برانگیخت
متاسفانه و با کمال تعجب آشکار ساخت میرحسین و احمدی نژاد
آنقدرها هم تفاوت ماهوی معناداری با یکدیگر ندارند (و با
کروبی و رضایی هم ندارند. و با اعوان و انصارشان هم ندارند)!
خوب، بدیهی است. چرا که همگی در چارچوب کلی نظام قرار دارند و
بطور اصولی خود را بدان پایبند می دانند و اگر تفاوتی هم وجود دارد،
نه در اصول و حتی راهبردها که عمدتا در سطح تاکتیک هاست.
شاید در شرایط فعلی چاره ای هم جز این نباشد (انتظاری هم
جز این نتوان داشت). [از این رو است که فکر می کنم
پرداختن به سهم و پرسش از نقش این نامزدها در
رویدادهای تلخ گذشته ـ اگر چه که حق مسلم مردم است و
داوری آنان بر اساس نحو مواجهه هر نامزد
با این پرسش ها شکل می گیرد ـ چندان راهگشا باشد. چرا که
برای مثال پرداختن نامزدها به اعدام های سال 67 و
تشریح سهم و نقش خود در آن فاجعه انسانی،
اصولا فراتر رفتن از خطوط قرمز نظام و قرار گرفتن در
موضع اپوزیسیون (و نه پوزیسیون) محسوب می شود و
فرقی هم نمی کند که در آن فاجعه گناه کار بوده اند یا بی گناه. هر چند
به نظرم همگی اشان کمابیش گناه کار بوده اند. شاید تنها کسی که
شجاعت مخالفت داشت آقای منتظری بود. ولی در هر حال،
طرح چنین چالشی، حتی از موضع اوپوزیسیون و با علم به اینکه
از سوی نامزدها بدون پاسخ می ماند، خالی از فایده هم نیست. زیرا،
دست کم، آن فاجعه را از محو شدن در پستوی تاریخ نجات می دهد و
با برجسته سازی، مردم را نسبت به آن حساس، کنجکاو و آگاه می سازد. تا
کی شرایط مناسبی فراهم آید که بتوان به صراحت به تک تک رویدادهایی
پرداخت که بر حافظه این مردم سنگینی می کند.]

هفتم اینکه مردم نومید و زیرفشار انواع بی عدالتی،
بسیار بی تابند و به سرعت هیجان زده می شوند و
افراد فرصت طلب عوام فریب هم با استفاده از
همین نقطه ضعف اجتماعی، بر موج سوار می شوند و
فاجعه ای همچون به قدرت رسیدن هیتلر رخ می دهد.
بنابراین، اگر لجن پراکنی احمدی نژاد سوت و کف مردم را
به همراه دارد، یعنی اوضاع خیلی خراب است!
یعنی مردم به تنگ آمده، تشنه گرفتن انتقام بدبختی های خویشند.
و در این شرایط مشکل بتوان گوش شنوایی پیدا کرد.
تهی دستان به دنبال کس یا کسانی اند که
به زیر گیوتین بفرستند.
حال هر چقدر رقیب متین و آرام و اخلاق گرا باشد و
بخواهد بطور علمی شرایط را تشریح کند، و
طرح و برنامه داشته باشد. متاسفانه دیگر توفیری نخواهد داشت!
امیدوارم جامعه به چنین شرایطی نرسیده باشد!
...