۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

لطفا دست بزنید 2

...
این فرهنگ دست زدن و لمس کردن چیزها،
در فروشگاه ها هم کاملا به چشم می خورد.
اینکه افرادی با هر سن و سال و از هر قشر و طبقه ای را
در حال بالا و پایین و زیر و زبر کردن اجناس فروشگاه ببینید،
در اینجا تقریبا منظره عادی محسوب می شود.
جالب اصرار مغازه دارهاست که
حتما همه جای مغازه را ببینی و
اگر چیزی برایت جالب است،
حتما بخواهی که برایت بیاورد تا از نزدیک با آن وربروی، و
اگر نکته ای به نظرت می رسد از او بپرسی، و
جالب اینکه وقتی می گویی قصد خرید نداری،
باز هم از لطف و حسن سلوکشان کم نمی شود،
انگار خستگی نداشته باشند.
ملت هم مثل قوم مغول از یک طرف اجناس فروشگاه را
انگار شخم می زنند و به هر سو می پراکنند و در هر کجا رها می کنند و
این فروشنده ها هم پشت سرشان با خوش رویی تمام
جمع می کنند، تا می کنند، مرتب می کنند، و
دوباره روز از نو روزی از نو و
این چرخه تمامی ندارد.
مثلا برای لباس، هر مشتری می بینی هفت هشت دست پرو می کند و
یکی دو سایز بالا و پایین تک تک آنها را از فروشنده می خواهد،
آنها را هم پرو می کند و دست آخر هم
خداحافظی کرده یا نکرده راهش را می کشد و می رود و
من حیران که آخر تو که نمی خواهی بخری، مگر آزار داری؟
پشت ویترین فروشگاهی نوشته لطفا بفرمایید داخل و دیدن کنید!
و وارد که می شوید به استقبالتان می آیند و
از شما می خواهند که اگر بار اول است که
از فروشگاه دیدن می کنید، در صورت تمایل
بگذارید یک راهنمایی مختصر بکنند تا بتوانید خوب همه جا را ببینید و
وقتی طرف یک گزارش اجمالی می دهد تازه دستت می آید که
بابا اینجا را بخواهی ببینی یک صبح تا شب وقت می برد!
شاید این لبخندها را باید عمدتا به حساب روحیه سرمایه داری و
خوی سوداگرانه فروشندگان گذاشت [که در جای خود
مقایسه آن با روحیه مغازه داری و دلالی در ایران
بسیار می تواند آموزنده باشد و شاهد بسیار خوبی برای اینکه
ما کجا و مدرن شدن کجا؟ ما کجا و روحیه سرمایه داری کجا؟] اما
اخلاق خرید این مردم و عادت واره ای که در لمس و ورانداز کالا دارند،
از یک سو و پذیرفته بودن آن به عنوان یک رویه اخلاقی از سوی فروشنده،
از سوی دیگر، به گمانم ربط وثیقی دارد با همان روحیه تجربه گری و
رضایت ندادن به خواندن صرف درباره چیزها و
بسنده نکردن به شنیدن درباره آنها [و جالب آنکه با این تفاصیل
به تجربه خود هم بیش اندازه بها نمی دهند و
به سرعت و سهولت خط عوض نمی کنند و
به یکباره مسیر و عادت ها و راه های آزموده و آموخته پیشین را
به امان خدا رها نمی کنند که درباره این
صفت باید بطور مستقل در جای دیگر مبسوط بنویسم فقط به
یک قلم مثال آن در ذائقه غذایی این مردم اشاره کنم:
فردریک دوست فرانسوی هنرمندمان درباره غذا
به نکته جالبی اشاره کرد و آن اینکه
هر غذایی را باید چشید و
به لذت خاص آن دست یافت!
این را برای ما می گفت که
با تعجب به چای ژاپنی بدمزه ای که می نوشید، نگاه می کردیم.
در حالی که دوستان بریتانیایی کمتر از این ریسک ها می کنند.
یعنی تجربه می کنند ولی ذائقه اشان را
به سرعت عوض نمی کنند].
...

۲ نظر:

ش.مجمع گفت...

[جیزه
وقتی کودکی رامی بینم که در حال تاتی تاتی کردن است و ممکن است ظرفی را در این حین بردارد یا وقتی که می خواهند به او یاد بدهند که دست به آتش ، بخاری و .. نزد اولین کلمه ای که می شنود اینست
جیزه !این هاهمه جیزه هستند صدای جیزه هنوز توی گوش ام هست
از بس گفتن جیزه می بینیم روی دیوار، روی درخت، روی آثار باستانی و... در حال نوشتن هستیم بعد فکر کنید به ما اجازه دست زدن بدهند آثار کلهم تخریب می شوند
باید اول به پدر و مادرها یاد بدهند که جیزه را به کودکان یاد ندهند

majiD گفت...

هر وقت، وارد هر مغازه اي تو ايران ميشم، 4 چشمي مراقبم و 6 دنگ حواسم به اينه كه يه جوري سرم كلاه نذارن.