بنياد علوم جديد، اعم از انساني و طبيعي،
بر شك است؛ شك سازمانيافته.
[كمااينكه اين علوم را به درستي ظني يا گماني معرفي ميكنند].
از اين رو، همواره بر فراز هر جزميت و قاعدهاي ميايستد و
كمترين ايماني را هم برنميتابد.
تاريخ علم هم نشان داده است كه تاكنون،
برنده نهايي در دعاوي اقامه شده توسط مومنان عليه اين علوم،
نه ايمانهاي راسخ كه ادله موجه عقلي و شواهد پذيرفتني تجربي بوده.
[و هيچ كس هم، نه تنها داعيهاي براي ازلي و ابدي بودن آن دلايل و شواهد نداشته كه
همه پذيرفتهاند سهم انسان محدود، دانشي محدود، موقتي و گماني است!].
به علاوه، دستاوردهاي تكنولوژيك علوم جديد را هم
ميتوان شاهدي گرفت بر حقانيت اين علوم؛ زيرا،
هر چقدر اهل ايمان در برآوردن
ادعاهاي بيحد و حصر و وعدهوعيدهاي گشادهدستانه خود در
سعادت دنيا و آخرت مومنان،
شكست خورده و ناكام گشتهاند، در عوض،
اهل علم در تامين خوشبختيهاي كوچك و محدودي كه
نويد آنها را دادهاند و براي همه انسانها هم خواستهاند ـ بيآنكه
از ايمانشان بپرسند ـ بسي توفيق داشتهاند.
بنابراين، بنياد علوم جديد بر ساختارشكني و بر نقد است؛ و
بر عدمتعهد به هر ساختار و شالودهاي. و حال آنكه
هر ساختي بستري ميشود براي بهرهمندي عدهاي و
محروميت عده بيشتري. و جالب آنكه
داوم و بقاي هر ساخت،
وابسته ايمان هر دو گروه است! و از اين رو،
وقتي شك اهل علم، لرزه بر اين ساخت ميافكند،
اهل ايمان بيتاب ميگردد و طبيعي است كه
نسبت به علم (و اهل آن) خصومت ورزد.
دادگاههاي تفتيش عقايد شاهد روشني بر چنين مواجههاي است.
مواجهه ميان فيزيك و هيات (نجوم) ايماني و علم فيزيك (جديد) و
ميان زيستشناسي ايماني و زيستشناسي جديد و
ميان علم النفس ايماني و روانشناسي جديد و
ميان درك ايماني از سياست و علم سياست و
ميان درك ايماني از اجتماع و علم جامعهشناسي. و الخ.
در حيرتم از اين همه بلايايي كه
از سر نشستن در جايگاه خداوندگاري ـ كه
جايگاه دانش مطلق قطعي ازلي ابدي ... ايماني است ـ و
نشاختن و مراعات نكردن حد و اندازه خود ـ كه
چيزي جز دانش نسبي گماني عصري ... علمي نيست ـ ،
بر انسان رفته است و باز عبرت نميگيرد و
خيرهسرانه داعيه تماميت دارد!
...
سلام, خداحافظ
۶ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر