۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

اخبار


[ادامه «جابجایی در ادینبورو» بماند برای بعد]
یک ـ غزه
امیدوارم با این تیتر بر من نشورید که باز هم غزه؟!
اما چاره چیست؟ می توان بر رنج انسان
لحظه ای چشم بست و سکوت اختیار کرد؟
زمانی که غوغاسالاران در هیاهو بودند،
شاید سکوت نیکوتر بود ولی اکنون که آنان در سکوتند،
قطعا سکوت شایسته نیست (
در باب سکوت).
از آن همه شورش و بلوا، امروز خبری نیست.
دعوا نه بر سر نوع دوستی که
در حمایت از گروهی سیاسی بود و بس.
امری که احتمالا بر سیاستمداران حرجی نباشد (هر چند برای آنکه
سیاست عین دیانت است، حتما حرجی هست)،
اما برای کسی که به دور از بازی سیاست و سیاست بازی،
دل در گرو انسان و انسانیت دارد چه؟
غزه، امروز که اسرائیل یا اجازه رسیدن کمک های بشردوستانه را
به این مردم نمی دهد، یا در آن تا می تواند سختگیری و کارشکنی می کند،
بیش از همیشه نیازمند یاری است.
اگر به انسان می اندیشید، به پا خیزید (و یا
حال که به پا خاسته اید، از پا ننشینید).
...
و اما خبر: دانشجویان دانشگاه ادینبورو که
هم زمان با تهاجم اسرائیل به غزه از طریق جمع آوری کمک، و
راه اندازی چندین نمایشگاه، گردهمایی و تظاهرات به
ابراز تنفر از اسرائیل و هم دردی با مردم غزه پرداختند،
هنوز از پا ننشسته اند و
هفته گذشته دست به ابتکار تازه ای زدند:
اشغال تالار سخنرانی دانشگاه ادینبورو در جورج اسکوور!
جالب اینکه طی این پنج شش شبانه روز،
نه تنها سرو کله پلیس آن دور و بر پیدا نشد که
حراست دانشگاه هم ممانعتی از پیوستن به متحصنین نمی کرد و
تنها با کنترل کارت دانشجویی،
از ورود افراد غیردانشجو به محل تحصن جلوگیری می کرد، همین.
(
سایت متحصنین).
...
و
با حسرت در ذهن مجسم می کنم که
در ایران با گردهمایی های قانونی ـ مطابق
نص صریح اصل 27 قانون اساسی ـ چگونه برخورد می شود.
و
به حسین درخشان فکر می کنم که
هنوز کسی خبری از او ندارد.
در حالی که طبق اصل 32 قانون اساسی
بازداشت (بلافاصله) بدون تفهیم اتهام و بیش از بیست و چهار ساعت
بدون تشکیل پرونده مقدماتی و ارسال آن به مراجع قضایی
تخلف از قانون و مستوجب مجازات است.
و
در همین حیص و بیص در خبرها می خوانم که
مردی در مقابل مجلس ـ خانه ملت ـ خودسوزی می کند و
در عجبم که چرا کسی دم بر نمی آورد و
عجیب تر اظهارات سیاسی دو نماینده سرشناس مجلس است که
معلوم نیست حسب چه مصلحتی فرموده اند:
فرد خودسوخته و جان باخته
معتاد و دارای سابقه مجرمیت بوده است و حال آنکه
بنابر نص صریح اصل 84 قانون اساسی «هر نماینده
در برابر تمام ملت مسئول است». استثنا هم ندارد.
[از قرار اطلاع یک انسان در مجلس پیدا شده که
با شجاعت به این اظهارات موهن اعتراض کند و
این واقعیت ساده و در عین حال هولناک را تذکر دهد که
«او یکی از اجزای ملت» و از آن مهمتر «انسان بوده است»].
...
دو ـ
فستیوال ایرانی ادینبورو
سی ژانویه تا هشت فوریه
فستیوال ایرانی ادینبورو برقرار بود؛ مشتمل بر
دوازده سیزده تا فیلم ایرانی با حضور رضا میرکریمی،
سه چهار فقره سخنرانی،
دو نشست با شهرنوش پارسی پور،
یک نمایشگاه از عکس های تهران قدیم و
یک نمایشگاه نقاشی از آثار مریم هاشمی،
اجرای موسیقی،
استندآپ کمدی، و
لذت از غذای ایرانی. که
اخبار تفصیلی و تحلیلی آن بماند برای بعد.
...
سه ـ نوازنده ساکسیفون
همین الان که این مطلب را می نویسم،
یعنی ساعت هفت و نیم شب چهارشنبه،
پشت یکی از این میزهای داغ (hot desk) نشسته ام و
مثل دو سه شب اخیر،
از نوای پراحساس و غمگین ساکسیفونی که
بیرون نواخته می شود، لذت می برم.
نوازنده، جوان افلیج حدودا بیست و پنج شش ساله سیاه پوستی است که
عصاهایش را کنار جعبه ساز می گذارد و
در حالی که انگار با ساز یکی شده، پرسوز می نوازد و
رهگذران این باریکه سنگفرش تا میدو (Meadow)
بی اعتنا می گذرند.
...
چهار ـ انتخابات ریاست جمهوری
حکایت آن کفن دزد است که
به پسرش وصیت کرده بود کاری کند که
مردم برایش طلب آمرزش کنند، و می دانیم که
او چگونه با تدبیر(؟) به نیکویی وصیت پدر را برآورده ساخت!
شرح و تفصیل هم ندارد.
والسلام.
...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
از طریق mozilla firefox
بروید باز می شود نگاه کنید به
http://majmaview.blogfa.com/cat-8.aspx
http://majmaview.blogfa.com/cat-10.aspx
http://majmaview.blogfa.com/cat-11.aspx

ناشناس گفت...

نمی دانم چطور میتوانم برای مطلب اخیرتان پیام بگذارم هر چه بالا و پایین رفتم آیکونی ندیدم بنابراین در مطلب پایینی دوباره می نویسم
شما نظرات خوبی را در بلاگم گذاشتید درس زیادی یاد گرفتم متشکرم
داستان کفن دزد را نمی دانستم و تازه ماجرای این داستان را شنیدم حالا این کفن دزد می شود نوستالژی جهان سومی یا جهان اولی البته جای نگرانی نیست

ناشناس گفت...

درود بر بهزاد عزیز
1. بدبختانه همواره ارزشهای انسانی دستخوش غرض ها و مرض ها بوده و هست و حمایت از انسان و انسانیت هم از این قاعده مستثنا نبوده و نیست و پیرو مصالحی سیاسی، اقتصادی و دیگر چیزهای پشت پرده است؛ انسانهای غزه مهم نیستند! گروه خاصی از انسانهای غزه مهم هستند! مظلومیت یتیمان ایران مهم نیست! اما گرفتن غذای نذری برای مظلومیت یتیمانی دیگر مهم است! باری چیزی که مهم است اینکه این انسانیت در هر قالبی قابل احترام است... "خواه در قاب تلویزیون پیدا؛ خواه بنشسته بر آسمان چون ماه"! (بحث بیشتر مجاز نیست! رک شماره 7)
2. اگر مردم غزه زیر بمباران فسفری اسراییل بودند؛ ما هم اینجا زیر بمباران خبری، تحلیلی، مستندی، زنده، تکراری، خبر 14، 16، 21، 22، تفسیر، گزارش و... بطرز وحشیانه ای در هر 6-7 شبکه بودیم! جالب تر اینکه تلویزیون به نشریات اصلاح طلب هم خرده می گرفت که چرا خبرهای غزه را در روزهای آخر جنگ پوشش کامل نمی داده اند!
3. متاسفانه ایرانیان از مشروطه تاکنون بر سر حاکمیت قانون درگیر بوده اند! (بگذریم که بر سر محتوای قانون هم مناقشاتی بوده و هست اما خنده دارست که به همان قانونی که آن را اساسی باید بشماریم هم پایبند نیستند!) متونی از نشریه ای چاپ شده در پاریس در دوره مشروطه را مرور می کردم؛ انگار اندیشمندی برای دردهای امروزمان نوشته بوده است!
4. امسال هنوز 18 تیر نشده بود که بیست نفر از فعالان دانشجویی مشهد که حداقل یک ستاره داشتند یا احتمال می رفت که ممکن است بخواهند بعدها داشته باشند، از 12 تیر (به مدت 10 روز) مهمان نیروی انتظامی بودند و دور هم درباره ی تاریخچه ی فعالیت هایشان گل می گفتند و گل می شنیدند و بر سر 24 ساعت "نص صریح قانون اساسی" چونه می زدند!! حالا ما مشهدشو دیدیم! حتما مشابه چنین پذیرایی هایی در باقی شهرها هم بوده است، چون دیگر 18 تیرها به هزینه هايشان نمی ارزند! البته که راستش دیگر دانشجویان هم فهمیده اند برای "هیچ" نباید لباس زیر مسئولین را پرچم کرد! باید آن را شست و تمیز کرد داد دست صاحبش!
5. حتما دیدن ایرانیان در پایتخت فرهنگی اروپا حس نوستالژی ای را در شما برانگیخته! حتما که به معنای واژه ی نوستالژی توجه داشته اید؟! (نوستس آلجوس: رنج ناشی از یادآوری گذشته!) توجه کنید! رنج و نه حسرت! ما هم با دیدن اخباری از زندگانی در دنیای مدرن، حسی مشابه را (اما با معنی رنج ناشی از شنیدن از "زندگی" در زمان حال در دیگر جاهای دنیا) تجربه می کنیم!
6. ما هم اینجا نوازنده داریم! زمانی جلوی دانشگاه یک نوازنده ی بلوچ کمانچه می نواخت! آنوقت ها هیچ کس او را نمی دید! دیگر نمی نوازد! باز هم کسی او را نمی بیند و سراغ او رانمی گیرد!
7. انتخابات ریاست جمهوری هم مانند چیزهای دیگری که در ایران داریم خواهد آمد و کسی رای خواهد داد و کسی رای خواهد آورد! من مطمئنم یک نفر رییس جمهور ایران می شود! (سخن بیشتر در این مقوله را به صلاح خود نمی دانم! مؤکدا به شما هم اکیدا توصیه اکید و تأکید می کنم اگر برای برداشتن کلاه خود قصد دارید برگردید دور این یک قلم (سیاست) را خط بکشید!
بهزاد جان با عرض پوزش از کامنتم که در حد یک آپ وقت همه مون رو گرفت (!) شاد، پایدار و سلامت باشید