حسین درخشان، پدر وبلاگ فارسی،
مدتی است که «جهت ادای پاره ای توضیحات»
از خانه خارج شده و تاکنون مراجعت نکرده است.
...
می خواستم از محرم، تاسوعا و عاشورا، و امام حسین بنویسم،
ناخودآگاه یاد حسین درخشان افتادم!
...
اینجا در ادینبورو خبری از نمایش های آیینی محرم
اینجا در ادینبورو خبری از نمایش های آیینی محرم
با هیات های عزاداری، علم و کتل، و صف های طویل عزاداران
سینه زنان، زنجیرزنان، قفل زنان، قمه زنان، تیغ زنان، و
سینه زنان، زنجیرزنان، قفل زنان، قمه زنان، تیغ زنان، و
چیزهای دیگرزنان نیست.
ایضا خبری از خرج های اساسی نیست؛
پلو خورشت قیمه (قیمه امام حسین)، پلو مرغ، آش گندم، شله، آش نخود و...
ایضا خبری از خرج های اساسی نیست؛
پلو خورشت قیمه (قیمه امام حسین)، پلو مرغ، آش گندم، شله، آش نخود و...
تا شیعیان عزادار دلی از عزا درآوردند.
صدا و سیمایی هم نیست که روی اعصاب آدم راه برود.
هیچ کس سیاه نمی پوشد و هیچ جا را هم سیاه پوش نمی کنند.
با این همه وقتی در وبلاگستان زبان فارسی پرسه می زدم،
آنچه در وهله اول به چشمم آمد، همین تظاهرات محرم بود.
و با چه عکس های احساساتی (؟) از زنان و دختران جوان و کودکان عزادار.
واقعا هم این عکس ها و احساساتی که برمی انگیزند و
انگیزه های عکاسان و منتشرکنندگان آنها جای بسی تحلیل دارد.
...
صدا و سیمایی هم نیست که روی اعصاب آدم راه برود.
هیچ کس سیاه نمی پوشد و هیچ جا را هم سیاه پوش نمی کنند.
با این همه وقتی در وبلاگستان زبان فارسی پرسه می زدم،
آنچه در وهله اول به چشمم آمد، همین تظاهرات محرم بود.
و با چه عکس های احساساتی (؟) از زنان و دختران جوان و کودکان عزادار.
واقعا هم این عکس ها و احساساتی که برمی انگیزند و
انگیزه های عکاسان و منتشرکنندگان آنها جای بسی تحلیل دارد.
...
می خواستم بنویسم که
یادش به خیر(؟) ایام محرم، فقط در خیابان فرعی ما
یادش به خیر(؟) ایام محرم، فقط در خیابان فرعی ما
هفت هشت تا هیات برپا می شد و
هر کدام هم با علم و کتل، دسته راه می انداخت و
همگی هم حالا با هر عده و عده ای، مسلح به چند طبل و سنج و البته
یک آمپلی فایر و چند بلندگوی خفن و
تا می توانستند محکم تر می کوفتند و ولوم می دادند.
جلوی مجتمع ما که می رسیدند،
انگار می ایستادند و هی شدت ضربه ها را با ولوم دستگاه بیشتر می کردند،
تا آنجا که به گمانم با آخرین توان شان می کوفتند و تا ته ولوم می دادند.
و من که
پشت درهای بسته تنها اتاق واحد رو به حیاط امان جلوی کامپیوتر نشسته بودم،
هر آن مترصد بودم طاقت نوحه خوان هیات طاق شود و در راه پله ساختمان سردهد:
«می دونیم تو اونجایی (2)،
می دونیم قایم شدی (2)،
میای بیرون یا بکشیمت بیرون؟»
و من حیران که اینها با این خیل عزادار، چکار به کار من دارند؟
نه! نه، اصلا! نمی شود! یعنی ما عزاداری کنیم و تو
هر کدام هم با علم و کتل، دسته راه می انداخت و
همگی هم حالا با هر عده و عده ای، مسلح به چند طبل و سنج و البته
یک آمپلی فایر و چند بلندگوی خفن و
تا می توانستند محکم تر می کوفتند و ولوم می دادند.
جلوی مجتمع ما که می رسیدند،
انگار می ایستادند و هی شدت ضربه ها را با ولوم دستگاه بیشتر می کردند،
تا آنجا که به گمانم با آخرین توان شان می کوفتند و تا ته ولوم می دادند.
و من که
پشت درهای بسته تنها اتاق واحد رو به حیاط امان جلوی کامپیوتر نشسته بودم،
هر آن مترصد بودم طاقت نوحه خوان هیات طاق شود و در راه پله ساختمان سردهد:
«می دونیم تو اونجایی (2)،
می دونیم قایم شدی (2)،
میای بیرون یا بکشیمت بیرون؟»
و من حیران که اینها با این خیل عزادار، چکار به کار من دارند؟
نه! نه، اصلا! نمی شود! یعنی ما عزاداری کنیم و تو
سرت به کار خودت گرم باشد؟
مگر تو آدم نیستی؟
مگر تو آدم نیستی؟
مگر نشنیده ای امام حسین چه گفت؟
و من مدام به همین گفته امام فکر می کنم که
اگر فقط همین یک جمله را گفته بود، برای امامتش حجت تمام بود:
«اگر دین ندارید، دست کم آزاده باشید!»
...
در وبلاگستان خبر دیگری هم بود جگرسوز.
خبری پر از اشک و آه، و نفرین و ناله و این بار هم
همراه با انواع تظاهرات ملت همیشه در صحنه!
فاجعه انسانی در غزه.
پیش خودم فکر می کنم:
این رسانه ها چه می کنند؟ و چکار که نمی کنند؟!
از عارف و عامی، همه از ستمی می نویسند که بر آن بندگان خدا می رود و
گویا هیچ فریادرسی هم نیست و
البته واضح و بدیهی است که ما هم دین داریم و هم شکر خدا آزاده ایم و
بنابراین، وظیفه دینی و بلکه انسانی ما حکم می کند که تظاهرات کنیم و
اگر دستمان به رهبران کشورها نمی رسد
به کارمندان دون پایه سفارت خانه هایشان که می رسد؟
دست کم دق دلمان را سر آنان خالی می کنیم و
اموالشان را غارت می کنیم، نشد نابود می کنیم.
هیچی که نباشد و توفیری در حال و روز مظلومان آن دیار نکند،
اسباب تشفی خاطر «ما» که می شود، نمی شود؟
...
و من حیران ماندم از این همه غیرت خلق!
فقط پرسان ماندم چرا وقتی مسلمانان چچن (یا نزدیکترش مسلمانان گرجی)
توسط ارتش روسیه به خاک و خون کشیده شدند،
کسی کفن پوش نشد و سفارت روسیه را به خاطر نیاورد؟ و یا
برای نسل کشی توتسی ها در رواندا کسی ککش هم نگزید؟ و یا
اینکه برای نسل کشی ارامنه در ترکیه عثمانی
و من مدام به همین گفته امام فکر می کنم که
اگر فقط همین یک جمله را گفته بود، برای امامتش حجت تمام بود:
«اگر دین ندارید، دست کم آزاده باشید!»
...
در وبلاگستان خبر دیگری هم بود جگرسوز.
خبری پر از اشک و آه، و نفرین و ناله و این بار هم
همراه با انواع تظاهرات ملت همیشه در صحنه!
فاجعه انسانی در غزه.
پیش خودم فکر می کنم:
این رسانه ها چه می کنند؟ و چکار که نمی کنند؟!
از عارف و عامی، همه از ستمی می نویسند که بر آن بندگان خدا می رود و
گویا هیچ فریادرسی هم نیست و
البته واضح و بدیهی است که ما هم دین داریم و هم شکر خدا آزاده ایم و
بنابراین، وظیفه دینی و بلکه انسانی ما حکم می کند که تظاهرات کنیم و
اگر دستمان به رهبران کشورها نمی رسد
به کارمندان دون پایه سفارت خانه هایشان که می رسد؟
دست کم دق دلمان را سر آنان خالی می کنیم و
اموالشان را غارت می کنیم، نشد نابود می کنیم.
هیچی که نباشد و توفیری در حال و روز مظلومان آن دیار نکند،
اسباب تشفی خاطر «ما» که می شود، نمی شود؟
...
و من حیران ماندم از این همه غیرت خلق!
فقط پرسان ماندم چرا وقتی مسلمانان چچن (یا نزدیکترش مسلمانان گرجی)
توسط ارتش روسیه به خاک و خون کشیده شدند،
کسی کفن پوش نشد و سفارت روسیه را به خاطر نیاورد؟ و یا
برای نسل کشی توتسی ها در رواندا کسی ککش هم نگزید؟ و یا
اینکه برای نسل کشی ارامنه در ترکیه عثمانی
چرا کسی تره هم خرد نمی کند؟
و چرا راه دور برویم،
قتل های زنجیره ای را هنوز از یاد نبرده ایم،
چرا برای آنان که مظلومانه و با سبوعیت تمام در خون خود تپیدند،
برای پروانه و داریوش فروهر،
برای مختاری و پاینده، و
برای دیگرانی که می شناسیم و یا نمی شناسیم،
ولی می دانیم اگر هم اتهامی داشته اند،
تنها جرم(؟!)شان دگراندیشی اشان بوده،
چرا کسی گریبان نمی درد؟
نمی گویم دینداری، آزادگی این مردم کجا رفته؟
حضرت علی می فرماید:
اگر مرد مسلمانی بشنود در کشور اسلامی،
خلخال از پای زن یهودی ربوده اند،
و از غصه دق کند، حق دارد!
نمی گوید در فرسنگ ها آنسوی مرزهای کشور اسلامی،
و چرا راه دور برویم،
قتل های زنجیره ای را هنوز از یاد نبرده ایم،
چرا برای آنان که مظلومانه و با سبوعیت تمام در خون خود تپیدند،
برای پروانه و داریوش فروهر،
برای مختاری و پاینده، و
برای دیگرانی که می شناسیم و یا نمی شناسیم،
ولی می دانیم اگر هم اتهامی داشته اند،
تنها جرم(؟!)شان دگراندیشی اشان بوده،
چرا کسی گریبان نمی درد؟
نمی گویم دینداری، آزادگی این مردم کجا رفته؟
حضرت علی می فرماید:
اگر مرد مسلمانی بشنود در کشور اسلامی،
خلخال از پای زن یهودی ربوده اند،
و از غصه دق کند، حق دارد!
نمی گوید در فرسنگ ها آنسوی مرزهای کشور اسلامی،
می گوید در همین کشور اسلامی خودتان.
و ما که فکر می کنیم
«ما نیز مردمانی هستیم»، کارمان برعکس است.
بیخ گوشمان انسان ها بی هیچ اتهام روشنی زندانی می شوند،
شکنجه می بینند و آزار می کشند،
مثله می شوند،
و کک کسی هم نمی گزد و
آن وقت برای بعضی مردمان،
در بعضی جاها،
آن هم بعضی وقت ها،
مثل عروسک خیمه شب بازی به شور و جنبش درمی آییم و
انگار باد در ما نیستان خشک و سترون و عبوس پیچیده باشد،
به خود می پیچیم و هیاهو می کنیم.
...
بحث کیستی و چیستی روشنفکری
بحث داغ محافل روشنفکری (؟!) ماست و
همه معترض به بی تفاوتی و سترونی روشنفکران ما.
و حال آنکه روشنفکری
آزادگی و آزاداندیشی می خواهد و
اینها همه شجاعت می خواهد که
هیچکدامش را نداریم.
بله، ما نیز مرمانی هستیم، ولی
مردمانی بزدل و ترسو که
در سایه ترس خود
چندین و چند طبقه زیرزمین
شعر نمی گوییم،
و ما که فکر می کنیم
«ما نیز مردمانی هستیم»، کارمان برعکس است.
بیخ گوشمان انسان ها بی هیچ اتهام روشنی زندانی می شوند،
شکنجه می بینند و آزار می کشند،
مثله می شوند،
و کک کسی هم نمی گزد و
آن وقت برای بعضی مردمان،
در بعضی جاها،
آن هم بعضی وقت ها،
مثل عروسک خیمه شب بازی به شور و جنبش درمی آییم و
انگار باد در ما نیستان خشک و سترون و عبوس پیچیده باشد،
به خود می پیچیم و هیاهو می کنیم.
...
بحث کیستی و چیستی روشنفکری
بحث داغ محافل روشنفکری (؟!) ماست و
همه معترض به بی تفاوتی و سترونی روشنفکران ما.
و حال آنکه روشنفکری
آزادگی و آزاداندیشی می خواهد و
اینها همه شجاعت می خواهد که
هیچکدامش را نداریم.
بله، ما نیز مرمانی هستیم، ولی
مردمانی بزدل و ترسو که
در سایه ترس خود
چندین و چند طبقه زیرزمین
شعر نمی گوییم،
زندگی نمی کنیم،
فقط زنده ایم.
...
یاد گنده لات ها افتادم که
گیر گنده تر و لات تر از خودشان ـ یعنی دولتی مقتدر(؟) ـ افتادند و
ماموران پلیس با شجاعت تمام در حالی که صورت هایشان را پوشانده بودند،
آنان را به چه فضاحتی، کتک خوران و آفتابه به گردن،
در شهر گرداندند و
بدین ترتیب، عصاره ترس را که
ممکن بود کسی گمان برد در دل این مردم خشکیده است،
از نو در دل ها و نگاه هایشان چکاندند و
من پیش خود فکر می کردم
چرا کسی چیزی نمی گوید و
بر این ظلم آشکار اعتراض نمی کند؟
...
باری، حسین درخشان، پدر وبلاگ فارسی،
مدتی است که «جهت ادای پاره ای توضیحات»
از خانه خارج شده و تاکنون مراجعت نکرده است.
...
...
یاد گنده لات ها افتادم که
گیر گنده تر و لات تر از خودشان ـ یعنی دولتی مقتدر(؟) ـ افتادند و
ماموران پلیس با شجاعت تمام در حالی که صورت هایشان را پوشانده بودند،
آنان را به چه فضاحتی، کتک خوران و آفتابه به گردن،
در شهر گرداندند و
بدین ترتیب، عصاره ترس را که
ممکن بود کسی گمان برد در دل این مردم خشکیده است،
از نو در دل ها و نگاه هایشان چکاندند و
من پیش خود فکر می کردم
چرا کسی چیزی نمی گوید و
بر این ظلم آشکار اعتراض نمی کند؟
...
باری، حسین درخشان، پدر وبلاگ فارسی،
مدتی است که «جهت ادای پاره ای توضیحات»
از خانه خارج شده و تاکنون مراجعت نکرده است.
...
۹ نظر:
اول سلام
دوم اين كه در بارهی حكايات عاشورايی من هم روايتی ثبت كردهام (اصلا نمیخواستم از اين تبليغهاي وبلاگي بكنم كه من هم آپ شدم، خوشحال ميشم بخوني و الخ و از اين جور حرفها)
سوم اين كه در بارهی انتقادت نسبت به وبلاگستان در بارهی ماجرای غزه و ساير فجايع انسانی، جای ديگری هم خواندم كه متأسفانه به خاطر ندارم، اما میدانی قضيه چيست؟ ادگار مورن، فيلسوف و انسانشناس معاصر فرانسوی، مقالهيی دارد در بارهی چند و چون «مرگ». در جايی به اين نكته میرسد كه وقتی پديدهی مرگ مصداقی پيدا میكند كه برای ما آشناتر است يا به هر دليلی عامل مشتركی با خودمان در آن میيابيم، ناخودآگاه واكنش احساسي عيانتر و بارزتری نشان میدهيم. حتا اگر مصداق مرگ انسان نباشد و ساير جانداران باشند، همين طور است. مثلا در نظر بگير، خبر برسد كه سگی در فلانجا مرده. ممكن است هيچ اعتنا نكنيم و بگوييم خوب، مرده كه مرده. اما اگر خبر برسد كه سگ كوچولو موچولوی بچهی همسايه رو كه چند شب پيش نوازشاش كردی، رفت زير ماشين عبوری از خيابون و مرد. اين عامل آشنايی و مواجههی شخصی عاملی میشود كه ناخودآگاه آدمی متأثر بشود و ديگر نگويد خوب، مرد كه مرد و الخ.
مسألهی ديگری كه نبايد از نظر دور داشت، آگاهی از جزئيات است و همين طور فوران اطلاعات و اخبار. مثلا در بارهی جنايات و كشتار مردم توتسی هيچ اخبار درستی نداشتيم و حتا حسی در ما برانگيخته نشده بود تا اين كه بعد از مدتها و از سر تمايل به سينما فيلم «هتل روآندا» را ديديم و تن و بدنمان لرزيد. از اين طرف، در بارهی «غزه»، گذشته از آن عوامل آشنای باعث همذاتپنداری، در نظر بگير سيل بيوقفهی اطلاعات و اخبار در بارهی اين اتفاقات را. مردم ايران الآن ديگر آمار دقيق كشتار نفر به نفر را در غزه دارند و همين طور در بعضی موارد از نوع كشته شدن اين افراد هم كاملا با جزئيات با خبرند، مثلا ميدانند كه فلان پدر فلسطينی چهار فرزندش را همزمان در موشكباران مدرسهيی از دست داده و فلان كودكاش تير و تركش بر سرش خورده و ديگری سينهاش متلاشی شده و باز هم الخ.
خلاصه اين است كه در واكنشی احساسی مردم نسبت به بعضی چيزها همدردی میكنند و برخی وقايع دردناك ديگر را چه بسا كاملا ناديده بگيرند.
البته اين حرفهای من توجيهگر بیتوجهی به ديگر فجايع انسانی نيست، اما همهی واكنشها به اتفاقات غزه را هم ناشی از جوگير شدن نمیدانم. واقعا اين آدمها متأثر شدهاند كه دارند دادو و هوار میكنند. در ضمن، هيچ قضاوتی هم در بارهی اين كه اين جار و جنجالها اثر يا دستاوردی دارد يا ندارد، نمیكنم. اين بحث جداگانهيی را میطلبد.
راستی، آن مقالهی مورن در مجلهی فروغ منتشر شده به اين نشانی:
بخش اول و دوم:
http://www.forough.net/6th%20Year/Year-87/133/socio-philosophy.htm
http://www.forough.net/6th%20Year/Year-87/134/socio-philosophy.htm
راستی، معذرت میخواهم به خاطر پرحرفی.
شهاب جان، سلام، ممنون که به من سرزدی، ممنون تر که مطلبم را خواندی، و از این هم فزون تر ممنون که وقت صرف کردی و برایم کامنت گذاشتی. ببین دوست من، اینکه درباره «انسان» بنویسند، ایرادی که ندارد هیچ، خیلی هم خوب است. هر چقدر هم بنویسند، کم است. همه باید بنویسند. همیشه هم باید بنویسند. بلکه کمی ـ فقط کمی ـ از اندوه «انسان» کاسته شود... و راست می گویی، دست خودمان نیست. ما همه به اندازه آنانی که دور و برمان می شناسیم (یا بنابر القا رسانه ها فکر می کنیم که می شناسیم) «انسان» را مراعات می کنیم، و بیرون از این دایره های موهوم را خارج از «انسان» به حساب می آوریم؛ اصلا نمی بینیم و برایمان مهم هم نیست کیستند و به کدامین گناه مستوجب رنجی چنین ناگوار و سخت؟ شهاب جان، انتقاد من بر همین کوچکی و وهم زدگی مااست...
ارادتمند بهزاد
ادامه...
شهاب جان، دیگر اینکه چیز چندش آوری در این تظاهرات است که نمی توان به سادگی از آن گذشت و آن عافیت طلبی و نوعی طمع کاری است. در واقع، باید دید این خلق به خروش آمده فقط وقتی بوی نفعی به مشامش می خورد، احساس قلیان احساسات می کند، یا اینکه وقتی خطری هم در کار است به ندای وجدانش عمل می کند و ضررهای آن را می پذیرد؟
بهزاد
سلام
مطالبتات را که از سرزمین دور نوشته اید خواندم
امیدوارم که بتوانم بیشتر بخوانم از شما.
اما یک نکته عدم رعایت حقوق بشر در هر کجا و بر هر کجا محکوم است و چون دولتی بر یکی زوم کرده و بر دیگری چشمانش را بسته دلیل نمی شود که بر آن بی عدالتی صححه بگذاریم
سلام
امیدوارم از تجربه شما در کشور های دور بیشتر استفاده کنم
در مورد حقوق انسانها هم باید بگویم که اگر کسی بر ظلمی که بر هر انسانی رفت چشم ب÷وشاند و بر دیگری دلیلی نمی شود که ما به نشانه آن چشم پوشی از بی عدالتی دومی چشم بپوشانیم
سلام
امیدوارم از تجربه شما در کشور های دور بیشتر استفاده کنم
در مورد حقوق انسانها هم باید بگویم که اگر کسی بر ظلمی که بر هر انسانی رفت چشم ب÷وشاند و بر دیگری دلیلی نمی شود که ما به نشانه آن چشم پوشی از بی عدالتی دومی چشم بپوشانیم
سلام
آقاي دكتر
جدا از نوشته هاتون استفاده كردم
سلام سلام
جالب بود
به نظرم نگاه جالبي بود
موفق و پيروز
ارسال یک نظر