۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

ادینبورو؛ امنیت، سراسربین، و پلیس




ادینبورو پلیس ندارد، حتی در مقر پلیس.
در عین حال، احساس ناامنی نمی کنید...

شب های بلند و سرد ادینبورو،
سبک زندگی خاصی را پدید آورده است.
مغازه ها زود می بندند، و مردم به بارها پناه می برند.
بنابراین، مشاهده زنان و دختران
با لباس هایی به غایت سبک که من متعجبم
چگونه در این باد و باران و سرما می پوشند،
پاسی از نیمه شب گذشته
در کوچه و خیابان امر عادی تلقی می شود.
ایضا تعداد زنانی که می دوند و یا رکاب می زنند،
کم نیست.
و به اینها اضافه کنید
خیل افرادی را که ساکشان را در جای مخصوص می گذارند و
خود به طبقه بالای اتوبوس می روند.

پیشتر نقد فوکو را بر سراسربین (یا panopticon) خوانده بودم که
به جامعه نظارتی (یا surveillance society) منتهی می شود و
نقدهای آن را مبنی بر اینکه آزادی افراد و شهروندان بدین ترتیب،
نادیده گرفته می شود...

ادینبورو پلیس ندارد ولی تا دلت بخواهد دوربین دارد و با این همه
کسی احساس نمی کند آزادی و حقوق شهروندی اش سلب شده، یا اینکه
به او اهانت شده است.

شاید به این دلیل که بطور کافی و وافی به اطلاع همه رسانده اند
کجا دوربین نصب شده، و چرا نصب شده است.

مثلا در اتوبوس، تا از احتمال بروز رفتارهای ضداجتماعی کاسته شود، و
در صورت بروز، بدین ترتیب، خسارت وارده، به لحاظ قانونی قابل پیگیری، و
مبلغ جریمه آن، توسط مجرم قابل جبران باشد.
از این رو، هم من مسافر احساس امنیت می کنم که
اگر کسی متعرضم شد، از طریق قانون و مراجع قانونی قابل پیگیری است، و
نیازی به حمل چاقو و پنجه بکس برای دفاع شخصی نیست، و
هم راننده احساس امنیت می کند و مطمئن است هر ننه قمری که از راه برسد
او را تحقیر نمی کند و به او توهین نمی کند، و
البته شرکت اتوبوسرانی هم مطمئن است که در صورت تحمل خسارت،
خسارت وارده از طریق قانون جبران می شود.
بنابراین، اتوبوس و صندلی خراب و یا کثیف اصلا رویت نمی شود؛
راننده ها مودب و متین، صبورانه انجام وظیفه می کنند؛
مسافران، با حوصله و به نوبت سوار می شوند، بلیط می دهند، و
موقع پیاده شدن، از راننده تشکر می کنند.

تهران، پلیس دارد، خیلی. در عین حال، احساس امنیت نمی کنید.
تهران، دوربین ندارد (یا خیلی کم دارد) و با وجود این
همه احساس می کنند آزادی و حقوق شهروندی اشان سلب شده، و به علاوه
به آنان اهانت می شود.

* * *
1) رابطه نظارت و رعایت قانون چگونه است؟ آیا این درست است که برخی اظهار می دارند:
«وجود دوربین ها و نظارت است که افراد را به مراعات قانون واداشته است». یا اینکه
سررشته را در جای دیگری باید جست؟

2) احساس امنیت، از کجا ناشی می شود؟ از دوربین ها و نظارت؟
3) چرا ادینبورو پلیس ندارد، ولی با این حال افراد در آن احساس امنیت می کنند؟ ولی
در تهران با این همه پلیس، باز هم افراد احساس ناامنی می کنند؟ رابطه پلیس و امنیت چگونه است؟

4) رابطه تمیز و سالم بودن اتوبوس با مراعات قانون، احساس امنیت، احترام و شهروندی چگونه است؟
5) چرا راننده های اتوبوس در ادینبورو مودب و متین هستند و در تهران...؟
آیا پوشیدن یونیفرم های تمیز و زدن کراوات آنان را این اندازه نسبت به مسافران مسئول گردانده است؟
یا اتوبوس های مرتب و تمیز موجب چنین پدیده ای شده است؟

6) چرا مسافران در ادینبورو یکدیگر را هل نمی دهند ولی در تهران هل می دهند؟
آیا چون تهرانی ها می خواهند سریع تر به کارشان برسند و عجله دارند، یکدیگر را هل می دهند؟ و
ادینبورویی ها چون نسبت به کارشان احساس مسئولیت نمی کنند، این اندازه حوصله دارند؟ یا اینکه
چون اتوبوس پشت سر هم می آید و اینها خیالشان راحت است، عجله ای ندارند؟ (هر چند این ملت
همیشه و همه جا به صف، همه جا همینطور بردبارند!).

7) چرا برای زنان در ادینبورو ماشینی بوق نمی زند؟ ولی در تهران همه می خواهند آنان را برسانند؟
یعنی ادینبورویی ها برای زنان ـ چون آنان حجاب اسلامی را رعایت نمی کنند ـ ارزشی قائل نیستند؟

8) چرا اصلا قابل تصور هم نیست که در تهران، زنان دوچرخه سوار شوند؟ یا
بدوند و ورزش کنند؟ یا خدای نکرده با لباس سبک بگردند؟ ولی
در ادینبورو می شوند و می کنند و می گردند، آب از آب هم تکان نمی خورد؟
یعنی اینها به قول دوستم فرزین، خواهر و مادر ندارند؟ یا نگران خواهر و مادر دیگران نیستند؟

9) اگر زنی را نصف شب توی خیابان دیدید، بالاغیرتا چه فکری درباره اش می کنید؟
10) جرات می کنید ساکتان را جلوی اتوبوس بگذارید و خودتان با خیال راحت عقب اتوبوس بشینید تا مقصد؟

۵ نظر:

fuladi گفت...

سلام آقاي دكتر دوران عزيز... يك هفته است فكر ميكردم كاش ميشد با چشم دكتر جامعه آنجا روميديدم... ممنون ازلطف تان ...

Unknown گفت...

قرار نشد بری اون ور زیراب این ور رو بزنی!

majiD گفت...

1- در ابتدا سلام و درود به شما كه از كلام و نگاه شما بسيار آموختم.
2- فرنگي هاي دوست به من ميگفتند تا از ايران خارج نشوي نميداني، بعد كه اندكي رفتم و آمدم هزاران پرسش و سوال به ذهنم سرازير شد، راجع به دين، خدا، جامعه، خير و شر ...
3- خودتان بهتر ميدانيد كه گره فرهنگ در اين سرا كور شده است
4- لذت حضور در كلاس هاي شما از ذهنم نميرود

Unknown گفت...

سلام!
چه خوش‌حال شدم از ديدن نوشته‌هايت در اين‌جا :)
همان اولين شب بود فكر می‌كنم كه خواندم‌اش - اين نوشته را -
نگاه موشكافی كه داری به هم‌راه چاشنی طنز نوشته‌ات حسابی مرثر و خواندنی‌ست.

ناشناس گفت...

با سلام خدمت دکتر دوران عزیز!این که گفتمعزیز برای این بود که از نوشته هایتان لذت بردم و دوم اینکه همشهری خودمان هستید با توجه به خوانشی کهاز نوشته هایتان داشتم.متاسفانه توفیق حضور در دفاع پایان نامه ی دوستم را نداشتم که شما داور ان بودید و از کلام شما مستفیذ شویم.اگر لطف کنید برای من ساعات کلاسی خود و مکان تشکیل کلاس ها را بنویسید.با تشکر صفری